۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

 

محمود دولت‌آبادی در جمع حامیان میرحسین موسوی:
ما را پیر کردند و خواستند که بمیرانند

dolat%20abadi1.bmp

اختصاصی سرو: نشست شاعران و ادیبان حامیان میرحسین موسوی که عصر روز 22 اردیبهشت در تالار مسجد امیرالمومنین بلوار مرزداران توسط اعضای ستاد 88 برگزار شد، میهمان ویژه ای داشت. همه آنهایی که گوش به اشعار شاعران سپرده بودند به یکباره متوجه ورود میهمانی شدند که چند نفر او را همراهی می کردند و هر قدم که پیش می آمد سالن به احترامش از جا بلند می شد. محمود دولت آبادی کنار دیوار تالار را که منقوش به تصاویر میرحسین موسوی بود طی کرد و کنار حاضران نشست.

قرار بر سخنرانی دولت آبادی نبود ولی شور و درخواست حاضران او را مجاب کرد تا چند دقیقه ای در جمع دوستداران میرحسین موسوی سخنرانی کند. با تشویق حضار روی سن رفت و بعد از ذکر جمله "خدایا مسجد من کجاست... ای ناخدای من" حرف هایش را این گونه بر زبان آورد: اگر من اینجا هستم به اعتبار احترامی است که برای دعوت کننده خود قائلم. آقای مسجد جامعی یادآور دورانی از مدیریت فرهنگی هستند که دوره خوبی بود. من نیامده ام برای کسی تبلیغ کنم چرا که اینکاره نیستم. اگر هم چیزی به ذهنم رسیده، در مطبوعات بیان کرده ام. فقط می خواهم مروری داشته باشم بر دورانی که در آن به طرز مضاعفی پیر شدیم؛ یعنی ما را پیر کردند و خواستند که بمیرانند. و این بیش از آنکه از نظر من امری تراژیک باشد، یک سوال است.

دولت آبادی که با لحنی غم آلود و اعتراضی سخن می گفت ادامه داد: ما در کجا زندگی می کنیم؟ چه مناسباتی با یکدیگر داریم؟ چند سالی است که شده ایم ملت ایران. قبلا امت بودیم. حالا هم در عین اینکه ملت ایرانیم، بخشی از امت محمدی هم هستیم. ولی این چگونه ملتی است که در آن هیچ کس از دیگری خبری ندارد؟ این چگونه ملتی است که هیچ گونه مناسبات انسانی فیمابین در آن برقرار نیست و فقط در آستانه انتخابات است که حق داریم به عنوان ملت مطرح شویم و در جایی جمع شویم و احیانا حرفی بزنیم.

وی خطاب به مخاطبانش گفت: من نویسنده مملکت شما هستم. معمولا به مناسبت، برنامه های فرهنگی تلویزیون را نگاه می کنم. و وقتی که دکتر محسن پرویز به عنوان معاون وزیر ارشاد در آن صحبت می کند بیشتر دقت می کنم. در آخرین گفتگوی او که با آقای حیدری در تلویزیون انجام شد، وقتی از وی پرسیدند که چگونه ممکن است که معدود افرادی بر تمام نویسندگان و شاعران و محققان و اندیشمندان این مملکت اشراف داشته باشند، او اول پاسخ داد که ما باید این بحث را در جای دیگری مطرح کنیم ولی بعد گفت که ما بر اساس آیین نامه انقلاب فرهنگی در مورد کتاب تصمیم می گیریم.

دولت آبادی سپس با لحنی رسا و پرطنین ادامه داد: من نویسنده مملکت ایران هستم. از نظر من انقلاب فرهنگی اقدامی غیرقانونی بوده است و به هیچ وجه مشروعیت ندارد. من به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رای دادم و تنها آن قانون را می پذیرم و آثار ادبی و فرهنگی ما باید بر اساس همین قانون مورد قضاوت قرار بگیرد. پای این قضاوت هم می ایستیم. انقلاب فرهنگی که شیخ آن دکتر سروش بود تقلیدی مضحک از امری سخیف بود که در چین انجام شده بود. آن انقلاب فرهنگی دامن یکی از چهره های معاصر جهان را برای همیشه لکه دار کرد؛ یعنی مردی که مردم پریمیتیو کشوری را به دنیای بزرگ معرفی کرد، با آن انقلاب در چین به لکه ای سیاه دچار شد. بنابراین تقلید از آن انقلاب تقلید از یک شناعت بود.

نویسنده رمان های "کلیدر" و "جای خالی سلوچ" تاکید کرد: من به مسئولین ارشاد می گویم که آن آیین نامه نه قانونیت دارد و نه مشروعیت. ما قانون اساسی داریم. آن انقلاب فرهنگی باعث شد تا جامعه فرهنگی ایران از مغز تهی شود.

وی سپس عبدالکریم سروش را خطاب قرار داد و گفت: آقای سروش، شما علمدار رفتار شنیعی شدید که باعث شد بهترین فرزندان این مملکت بگذارند بروند تا شما شعر مولانا را حفظ کنید و به ما تحویل بدهید و تحویل بدهید و بازهم تحویل بدهید.

دولت آبادی به انتخابات هم اشاره کرد و گفت: من به کسی رای می دهم که از تمام ایرانیان فرهیخته ای که از این کشور بیرون رانده شدند، اعاده حیثیت کند و به کسی رای می دهم که به انسجام ملی معتقد باشد. ما را نسبت به هم غریبه کرده اند. اگر کسی که این ستاد مال اوست چنین قابلیتی دارد از رای دادن به او پشیمان نخواهیم شد. مسئله اشخاص نیستند، مسئله یک ملت است. ملت دارد از برکت رفتار آقایان به جان هم می افتد. مملکت داری یعنی مردم را نگه داشتن. زخم زدن به مردم و تاب زخم را آوردن از سوی مردم باید تا به حال حوصله آقایان را هم سر برده باشد. شما با چه مرهمی می توانید به این زخم ها التیام ببخشید؟

عکس: ابراهیم حیدری


نظرات

: کاش عزیزان سایت سرو در تنظیم خبرشان اشارهای هم به برگزارکنندگان برنامه(ستاد ۸۸)می کردندتا خستگی چند روز کار به تن شان نماند!
سایت سرو : از دوستان ستاد 88 عذرخواهی می‌کنیم که سهوا اشاره‌ای به زحماتشان در برگزاری این مراسم نشده‌بود. خبر تصحیح شد.
محمد ایمانیان : دولت‌آبادی ادبیات زنده ایران است. شکی نیست. اما مگر سروش تاوان روزهای مشارکت در انقلاب فرهنگی را با تبعید ناگزیر اما خودخواسته‌ی خود نپرداخته است. آیا مارتین هایدگر و همکاری کوتاه او با حزب نازی باعث می‌شود که کارهای درخشان او از حافظه‌ی اندیشمندان آلمانی زبان پاک شود. نه. اتفاقا پس از همین دوران است که هایدگر به مقام اندیشمند طراز اولی در همه تاریخ فلسفه دست می‌یابد. من دولت آبادی را دوست دارم و با نوشته‌هایش بزرگ شده‌ام. با آثار سروش هم از همان سال‌های ابتدایی دهه 70 که کم کم داشت آماج حملات دگم‌اندیشانی که بالاترین مقام‌های حکومتی را اشغال کرده بودند قرار می‌گرفت ، خو گرفته‌ام و اصلا بخشی از جهان‌بینی خود را مدیون او یم. گر چه دیگر به روشنفکری دینی قائل نیستم. با این حال مذمت یک فرهیخته از سوی فرهیخته‌ای دیگر که هر دو چوب تنبیه حکومت و قدرناشناسی را خورده‌اند چه سودی دارد. مقصود چیست ؟ آیا حکومتی که همه به جمهوریت آن مشکوکیم قرار است کودک سالمی به نام آزادی و برابری و دموکراسی و .... به دنیا بیاورد و ما از آن ناآگاهیم و بر خود روا می‌داریم تا از متفکران ، نویسندگان و دلسوزان فرهنگ حود در آن هزینه کنیم ؟ گر چه پیش از این، آقایان برای بقای خویش، شهید را هم مصرف کرده‌اند !
علي : اين بنده خدا هم تب و تاب انتخابات و تبليغ براي كانديدايي خاص و كوبيدن ديگر كانديدا ها و حاميانشان را دارد كه اينگونه حرف مي زند(بر خلاف چيزي كه خود گفت) دكتر سروش از گذشته خود در انقلاب فرهنگي ناراضي است و بارها اين را گفته. مشكل آمير حسين اين است كه هنوز با افكار قديمش وداع نكرده و الا سروش كه ....
آزاد : آیا بهتر نیست که آقای دولت آبادی بجای این حمایتها اول از آقای میر حسین موسوی (که خوشبختانه بنظر میرسد روراست هستند)خاسته هایشان رو با ایشان در میان بگذارند و اگر دیدند آقای موسوی از این خواسته ها حمایت کردند در آنصورت از میرحسین حمایت کنند.
علیرضا روشن : درورد به شرفت دولت آبادی. درود به شرافت و انصافت. هر چند که خدا نمی‌تواند بیش از موعد نگهت دارد و جهان نیز چندان تحفه‌ای نیست که بشود توش بود و ماند، با این همه شب‌ت بدر و روز آفتابی!
فرزانه بني هاشم نژاد : دست مريزاد مرد . سرانجام يكي از ميانه برخاست ؛ قبل از ميرانده شدن .زنده بماني سال ها .
صادق كريمي : حالا كه موضع‌گيري آقاي سروش در انتخابات روشن شده، خواندن اين مطلب ضرورتي مضاعف پيدا كرده است
: جناب آقای دولت آبادی نگران نباش اونا جاشون خالیه اما عالیه
رحیم دانش پژوه : بیتی از شهید بلخی :اگر غم را چو آتش دود بودی ،جهان تاریک بودی جاودانه .دراین گیتی سراسرگربگردی خردمندی نیابی شادمانه ...آرزو برجوانان عیب نیست .ماهم دلمان میخواهد آنروز راببینیم همه خانواده گرد هم باشند .
مهدی : کم لطفی بسیار بزرگیست که در قبال سروش کرده اند. اگر آقای دولت آبادی به غیر از مولانا نویسی های سروش، ده ها آثار دیگر از وی را خوانده بودند، اگر آقای دولت آبادی از اوضاع، دقیق تر خبر داشتند فهم این مسئله مشکل نبود که اگر از آزادی بیشتری در دوران اصلاحات بهره مند شدند، از بانگ هایی است که سروش برای دفاع از آزادی در دهه 70 براورد و امثال مسجدجامعی را آن کرد که در دوم خرداد شدند. سروش بارها از چند و چون انقلاب فرهنگی و میزان دخالت ها و موافقت ها و مخالفت هایش سخن گفته و توضیح داده است.
صدرا صراف : اسطوره تر از آنی که این کوتوله ها بمیراننت دولت آبادی! یک صحبت کوتاهی دارم با دوستانی که نظر می دهند، خیلی خیلی دوستانه دوستان هنگامه ای که قصد گله از مردانی چون دولت آبادی را داریم، شما بگویید حتی به حق و به جا، یک مقداری انصاف حکم می کند که زبان گله مند خود را مناسب با شخصیت و سابقه ی شخص مورد عطاب خود واسنجی کنیم. این که دکتر سروش مرد مطلع و دانایی است به جای خود، اما چهره ای که امروزه این چنین دلسوختگان و سینه چاکان به دورش گرد آمده اند، نه به خاطر سابقه ی درخشانش در مولانا شناسی و ادبیات است-که من دکتر زرین کوب و حتی دکتر علی موحد را مولانا شناس تر می دانم- و نه به خاطر ناب و یگانه بودن فلسفه جامعه شناختی ایشان است که به حق چیز جدیدی نیست. آنچه من می پندارم اینگونه این مرد معقول را این چنین محبوب کرده است، زیرکی شاملوصفتانه ی ایشان است و شخصیت کاریزماتکشان، و چاشنی بی ستاره بودن آسمان شب شده ی متفکران ایرانی البته. اینها که گفتم باور کنید از این رو نیست که ایشان را قبول ندارم که نظراتم با ایشان کاملا همسو می شود گاهی، بلکه موضوع این است که دوستان اگر یک نگاه منصفانه به قد و قواره ی دو طرف بیاندازند، می بینند که ... می بینند دوم اینکه دوستان اگر من و شما با توجه به فاصله ای که از انقلاب فرهنگی داشته ایم، بشنویم و ببینیم که دکتر سروش ها -صادقانه- ابراز ندامت می کنند از آنچه کرده اند، نه تنها می پذیریم بلکه شجاعتشان را هم تحسین می کنیم و با یک دست مریزاد مریدشان هم می شویم. اما قصه برای دولت آبادی ها اینگونه نیست. {....} حالا آن انقلابی از من و شما معذرت خواست و شد دکتر سروش، برای آن پدر فرزند مرده، هزار هزار ببخشید هم فرزند نمی شود ... نمی گویم این درست است یا غلط! می گویم این هست ... شاید یک مقداری کمک کند به هضح این رفتار دولت آبادی ها.
هادی نودهی : این روزها اواسط جلد دهم کلیدر هستم.گل محمددر استانه کشته شدن است.چون رمانهای طولانی را طولانی میخوانم و کش مدهم حال کمی غمزده هستم از مرگ قریب الوقوع گل محمد.گل محمد سردار در این صفحاتی که من هستم مردد است.تردید دارد.میداند که کشته میشود ولی خیلی هم قبول ندارد که یک شهید خواهد بود.نا اگاه بودن توده تر سو بودنش(بز خویی)و هر انچه را که سید شرضا تربتی به او میگوید را قبول داردولی به توصیه او عمل نمیکند.چون تردید دارد. من از مرگ قریب و غریب الوقوع اخرین نویسنده بزرگ پس از مشروطه میترسم.کاری هم از دستم بر نماید .همانطور که از کشته شدن گل محمد در صفحات اتی نمی توانم جلو گیری کنم.ایا میتوانم به این عقیده که ستار یار روشنفکر گل محمد ابراز میکند نخندم و نگریم که:ازادی تنها از دهانه توپ در میاید.حال میتوانم استاد را سرزنش کنم که در سال 47 که گل محمد را کشتی چرا از دهان روشنفکر داستانت ندا در دادی که ازادی تنها از لوله توپ در میاید؟هیچگاه ندامتت نخواهم کرد.اما ازادی از شلیک خشونت از دهان ما هم در نخواهد امد.همانطور هم دموکراسی!!
م. صابرنژاد : استاد دولت آبادی ارا نسبتا درست خود را در مکان و زمان و شکل نامناسبی ارایه می فرمایند. انتظار من شهروند معمولی این است که استاد به واسطه جایگاه ممتاز و مهم تر از آن، مصونیت شان، از موضع یک روشنفکر، همواره و به صراحت و "نه فقط در ایام انتخابات" ابراز نظر بفرمایند. عافیت طلبی که تا اکنون پیشه کرده اند، برازنده قامت نویسنده ای در حد و اندازه ایشان نیست. نمی دانم ایشان در این سن و سال و با پشتوانه و اعتبار ادبی - روشنفکری شان، از چه می ترسند؟ امیدوارم بیشتر و در همیشه ی ایام، مخاطب مواضع استاد باشیم.
ل ک : دوستان، لطفاً موضوع اصلی را فراموش نکنیم: اولویت اول انتخاب نشدن احمدی نژاد است. انتخاب آقای موسوی اولویت دوم ماست:) با این اختلافات و تخریب ها فقط برای آن جناح شادی مضاعف به وجود می آوریم. البته بماند که شخصاً آقای کروبی و اطرافیانش را در این مورد مقصر میدانم.
شهروز اقبال زاده : سلام با وجود ارادت عمیقی که به محمود دولت ابادی دارم و با وجودی که ایمان کامل دارم که او اکنون نه تنها برجسته ترین شخصیت در قید حیات معاصر ادبی پارسی زبان است . بلکه مانند بسیاری از کسانی که به خوبی او را می شناسند عقیده دارد . او از شخصیت های برجسته ادبیات معاصر جهان است و حسن تصادف زیستن در فضای دانشگاه تهران برای سالیانی طولانی سبب گردید که همیشه از دور و نزدیک شاهد فعالیت هاو آثارش باشم از انتشار نخستین داستانها و همکاری های تئاتریش با محسن یلفانی و زنده یاد سعید سلطانپور تا سال هایی که اغلب اهل اندیشه با دشوار شدن شرایط و پر زور شدن سنبه کشتیبان ضد دگر اندیشی و دگراندیشان او مانند و شاهکار های ادبیات معاصر ایران را خلق کرد و هنوز در کار آفرینش است .با این همه با این سخنانش موافق نیستم . چرا متحول شدن اندیشه همه را می پذیریم و تحول اندیشه سروش را نادیده می گیریم . آیا فراموش کرده ایم موسوی نیز روزی چون سروش می اندیشیده و امروز سی سال تجربه و اندیشیدن به بسیاری آموخته از او موسوی دیگری ساخته است . در ان زمان آنها که دگر اندیشان را راندند و از دم تیغ هم گذراندند بد کردند . دگر اندیشان نیز کم بد نکردند . وقتی برای دگر اندیشان حقیقت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آمد . بدیهی است برای آنکه دست بالا را در قدرت دارد و حمایت توده ها را هم پشت سر تحمیل اراده به ضرب تفنگ و قدرت توده ها آسان تر است . نمی خواهد موضوع را بیشتر بشکافد . برای استاد و محبوب همیشگی ام آقای دولت آبادی ایمیلی فرستاده است . ایکاش به دستش برسد . بهتر است علیرغم اینکه در نمایشگاه کتاب به او و ادبیات پیشرو بد کردند و بدتر از بد که جفا کردند . اما موضوع به آقای سروش مربوط نیست . بنده خود نه با فلسفه ایشان نزدیکم و نه حتی از ارادتمندان کارل پوپر هستم .





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]